ای ز عشقت روح را آزارها
ای
ز
عشقت
روح
را
آزارها
بر
در
تو
عشق
را
بازارها
ای
ز
شکر
منت
دیدار
تو
دیده
را
بر
گردن
دل
بارها
فتنه
را
در
عالم
آشوب
و
شور
با
سر
زلفین
تو
اسرارها
عاشقان
در
خدمت
زلف
تواند
از
کمر
بر
ساخته
زنارها
نیستم
با
درد
عشقت
لحظهای
خالی
از
غمها
و
از
تیمارها
بر
امید
روی
چون
گلبرگ
تو
مینهم
جان
را
و
دل
را
خارها
تا
سنایی
بر
حدیث
چرب
تست
غره
چون
کفتار
بر
گفتارها
دارد
از
باد
هوس
آبی
بروی
با
خیال
خاک
کویت
کارها